به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی موسوی، نویسنده و مدرس حوزه درباره اینکه دستگاه روش شناختی کارآمد برای علوم انسانی اسلامی از درون فلسفه اسلامی خارج می شود یا فلسفه کلاسیک، گفت: فلسفه دارای دو حیثیت منطقی و تحلیلی و حیثیت تکنیکی و ابزاری است. روش حیثیت منطقی و تحلیلی از درون فلسفه باید خارج شود زیرا هر روش بر مبادی و مبانی فلسفی استوار است. اینکه مبانی هستی شناسی دایره واقعیت را چه می داند که روش به استنباط و پژوهش موضوع بپردازد. اینکه دایره معرفت تا کجاست که روش بتواند به آن معرفت دست پیدا کند. هم دایره واقعیت و هم دایره معرفت هر دو بحث فلسفی است و هر دو در حوزه فلسفه بحث می شود. از این حیث روش شناسی متاثر از فلسفه است.
وی در جواب این پرسش که آیا برای تولید علوم انسانی اسلامی فقط باید از فلسفه اسلامی بهره ببریم یا از سایر فلسفه ها هم می توانیم استفاده کنیم؟ افزود: برای شناخت دایره واقعیت و دایره معرفت دستمایه ای غنی تر از فلسفه اسلامی نداریم. رقیب جدی که بتواند مدعی باشد واقعیت را آن گونه ای طرح کنیم که نزدیک ترین طرح و بیان به دین اسلام است یا معرفت را آنگونه بیان کنیم که وحی و معارف وحیانی را معرفت تلقی کنیم و اینکه حیثیت کشف واقع و امکان تبیین را از طریق آموزه های وحیانی تبیین کنیم فقط از طریق فلسفه اسلامی می توانیم اثبات کنیم و سایر فلسفه ها چنین وضعیتی را ندارند. بین فلسفه های موجود شرقی و غربی فلسفه اسلامی بیشترین توانمندی را دارد.
وی ادامه داد: در طول تمدن اسلامی فلسفه اسلامی روش های متناسب با خود را در دانش های متعددی تولید کرده است یعنی اینگونه نیست که این فلسفه روش نداشته است. فلسفه اسلامی به معنای اعم آن که شامل حکمت نظری و حکمت عملی است در طول تاریخ ۱۴۰۰ ساله اش و از درون این حکمت و نگاه عقلانی به عالم و جهان بینی منسجم درباره هستی و انسان و معرفت، روش های متعددی استنتاج کرده که برخی از این روش ها را از علم منطق پیگیری می کنیم.
موسوی بیان کرد: علم منطق ما اگرچه ریشه در یونان باستان دارد اما توسط فیلسوفان مسلمان پذیرفته شد و اصلاحاتی برای آن انجام گرفت زیرا قواعد عام حاکم بر ذهن انسان است. در منطق سه حوزه وجود دارد: حوزه منطق تعریف، حوزه منطق صورت قضایا و حوزه منطق ماده قضایا. این سه حوزه در تمدن اسلامی امتداد پیدا کرده است.
موسوی افزود: در حوزه ماده قضایا پنج روش یا صنعت را معرفی کرده است که هر کدام از این صنایع یک روش شناخت واقعیت است که در علوم مختلف در تمدن اسلامی به کار گرفته شده است. این پنج روش شامل: صنعت برهان، صنعت جدل، صنعت خطابه، صنعت مغالطه و صنعت شعر هستند. هر کدام از این صنایع روشی برای شناخت و به دست آوردن معرفت هستند. در حوزه استدلال هم فلاسفه مسلمان سه روش را بیان کردند: روش های قیاس، استقراء و روش تمثیل.
وی اظهار کرد: بنابراین فلسفه اسلامی روش های متناسب با خودش را برای به دست آوردن معرفت بیان کرده البته این اشکال می تواند وارد شود که در دوره اخیر اسلامی فقط توجه عالمان دینی و عالمان مسلمان به روش قیاسی و روش برهانی بوده و کمتر به روش استقرایی و برهانی و جدلی و مغالطه ای توجه جدی داشتند.
وی در ادامه گفت: عده ای بیان می کنند که حکیمان مسلمان استقراء را قبول نداشتند و تنها راه کسب معرفت را قیاس و برهان می دانستند که این اشکال وارد نیست زیرا حکیمان مسلمان به قیاس و تمثیل و جدل و خطابه توجه داشتند و نکات جدی روش شناسی و منطقی را بیان کردند اما در مقام کاربست و استفاده از منطق برای کشف واقعیت از آنها کمتر استفاده کرده و بیشتر از روش قیاس و برهان بهره برده اند.
این نویسنده اضافه کرد: باید برای فلسفه اسلامی بخش های مغفول منطق و فلسفه اسلامی را فعال کنیم. ابن سینا مباحث فوق العاده ای را درباره قضایای شرطیه دارد و ما کمتر به آن توجه کرده ایم. یا مباحث فوق العاده ای که در کتاب شفا درباره خطابه و جدل است. خطابه و جدلی که فیلسوفان مسلمان مطرح کردند می تواند روش و مبنایی برای مطالعات فرهنگی و مطالعه فرهنگ باشد. باید به این موارد پرداخته شود تا این میراث زنده شود.
وی ادامه داد: در غرب زمانی که هگل دیالکتیک ارسطو را تبیین و وارد دانش و فلسفه می کند، از این طریق تکنیک ها و ابزارهای دیالکتیک روز به روز گسترده تر شده و تبدیل به روش می شود. روش های متناسب با تولید علوم انسانی اسلامی لزوما تاسیسی نیست بلکه باید به میراث اسلامی و فرهنگی خودمان بازگردیم تا ظرفیت های برجسته ای که امکان بازسازی آنها برای روش است را پیدا کنیم و مطرح کنیم تا توسط اندیشمندان وارد علم شود و در مقام کاربست و تطبیق به روش هایی تبدیل شود که تکنیک ها و ابزارهای پیشرفته ای را برای خود بازسازی کرده است.
موسوی اظهار کرد: دانش منطق ما و ظرفیت های آن این استعداد را دارند اما ما متاسفانه کمتر ظرفیت های منطق اسلامی را فعال کرده ایم و تنها باب برهان فعال شده است. ما از همه میراث منطقی مان استفاده نکرده ایم زیرا فیلسوفان تحلیلی که به بحث های صورت قضایا توجه کرده اند، امروزه اگر در دانشگاه ها بخواهند کارهای تطبیقی در حوزه منطق انجام دهند کاملا به صورت قضایا می پردازند و نوآوری های حکیمان مسلمان شناسایی می شود. در حوزه ماده قضایا هم مباحث جدی درباره جدل و خطابه و مغالطه داریم که باید آنها را فعال کنیم. ظرفیت منطق تعریفات هم به خوبی بازسازی نشده و به زبان روز نگارش نشده است و به شکل کتاب های درسی در اختیار دانشجویان قرار نگرفته است.
وی ادامه داد: باید منطق بازسازی شود و مثال ها هم از دانش های جدید علوم انسانی و علوم طبیعی به کار گرفته شود تا دانشجویان ما با این میراث عظیم ارتباط برقرار کنند. اولین سرمایه ما برای کشف مباحث روشی حوزه منطق است. دومین سرمایه ما برای کشف روش های علوم انسانی اسلامی، دانش علم اصول فقه است. اصول فقه، دانش و روش شناسی فقاهت و اجتهاد در تمدن اسلامی است و از صدر اسلام توسط اهل بیت و صحابه مباحث جدی در این حوزه مطرح شده و اولین کتاب ها در قرن دوم هجری نوشته شده است.
این مدرس حوزه افزود: امروز در مذهب شیعه و سایر مذاهب اهل سنت عالمان بزرگی کتاب های متعددی در این رابطه نوشته اند و در حوزه تفسیر و فقه و روش شناسی و اخلاق به کار گرفته شده است. امروز نحله روش شناسی و نحله فلسفی در جهان غرب با عنوان نحله مکتب تحلیلی و مکتب تفسیری وجود دارد که هر دو مکاتب به هویت زبان و زبان شناسی توجه جدی دارند. عمده مباحث زبان شناسی ما در علم اصول شکل گرفته است. باید از سرمایه علم اصول هم در فلسفه علم و مباحث روش شناسی بهره بگیریم و این می تواند مبنایی در حوزه روش شناسی ما مطرح شود. مباحث مهمی با عنوان مباحث اصول عملیه داریم که برای تولید علوم انسانی ظرفیت زیادی دارد.
موسوی ادامه داد: سومین میراث روش شناسی تمدن اسلامی، روش تفسیر است. اگر چه برخی از مباحث در تفسیر قرآن کریم و تفسیر حدیث در علم اصول مطرح شده اما مباحث دیگری هم در تفسیر است که در علم اصول بیان نشده است. هر کدام از مفسران مسلمان برای تفسیر قرآن روش هایی را به کار گرفته اند که آخرین آنها روش علامه طباطبایی در تفسیر المیزان است. علامه با روش شبکه ای و منظومه ای سعی کرد قرآن را تفسیر کند که به این روش تفسیر قرآن به قرآن گفته می شود. بعدها آیت الله جوادی آملی روش علامه طباطبایی در فهم قرآن را برای انسان شناسی به کار گرفت و عنوان آن را تفسیر انسان به انسان گذاشتند.
موسوی اظهار کرد: ما می توانیم این روش را توسعه دهیم و جامعه را هم با این روش تفسیر کنیم. یک روش در تفسیر مطرح شده اما ظرفیت اینکه ما بتوانیم به عرصه های دیگر معرفتی آن را تسری دهیم، وجود دارد. اگرما ظرفیت تفسیر و علوم قرآنی خود را به کار بگیریم و روش ها و تکنیک هایی که مفسران ما برای فهم قرآن در طول ۱۴۰۰ سال به کار گرفتند، می تواند به عنوان روش تفسیر و فهم سایر متون یا روش تفسیر کنش های انسان توسعه پیدا کند.
وی اضافه کرد: اینها روش ها و تکنیک های روشی در تمدن اسلامی برای تولید علوم انسانی است که به آنها نیازمندیم. اگر بخواهیم روش هایی که قبلا وجود داشته را به همان شکل به کار بگیریم لزوما امروز جواب نمی دهد بلکه باید آنها به عنوان میراث تمدنی بازسازی و شناسایی شود و با برخی از روش های معاصر در علوم انسانی جدید تطبیق داده شود و نقاط قوت ضعف هر کدام از اینها شناخته و به کار گرفته شود.
وی با اشاره به عرصه های روش شناسی گفت: روش هایی که بیان شدند به این معنا نیست که به یکی از آنها می توان اکتفا کرد و بی نیاز از سایر روش ها و میراث تمدنی مان باشیم. در تقسیم بندی کلی می توان گفت هفت گونه روش شناسی را نیازمندیم. طبق گفته آقای شریفی در کتاب روش شناسی هفت روش شامل: تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر، پیش بینی، کنترل و ارزشیابی هستند. اینگونه نیست که مباحث علم اصول در این هفت مرحله مورد استفاده قرار بگیرد. شاید مباحث علم اصول برای تفسیر و هنجارسازی مفید باشد اما برای مباحث تبیینی باید به سراغ دانش منطق برویم.
وی افزود: در غرب هم یک روش نمی تواند به همه هفت مرحله پاسخ دهد. هر کدام از هفت مرحله روش های متناسب با خود را دارد. در علوم انسانی امروز روش های ترکیبی را به کار می برد نه روش های محض بسیط را. همچنین در عرصه های روش شناسی باید شش کار اساسی را در حوزه علم انجام دهیم که عبارتند از: مساله شناسی، فرضیه سازی، نظریه سازی، ابزارسازی، نظام سازی و گفتمان سازی.
موسوی اظهار کرد: سه گزینه اول در حوزه مفهومی هستند و با استفاده از سه گزینه دوم برای اینکه بتوانیم در حوزه اجتماعی نظریه ها را کاربردی کنیم باید ابزارهای متناسب را تولید کنیم و به نهادها و تبدیل کرده و آنها را در جامعه جریان سازی کنیم. ما برای هر کدام از اینها نیاز به روش شناسی مستقلی داریم. مسائل اجتماعی و انسانی زمان خود را بر اساس چه روش و مدلی می توانیم بشناسیم؟ چگونه ابزارسازی و نهادسازی کنیم؟ ما در عرصه مباحث کلان و دانشی کم کاری کرده ایم و غربی ها بیشتر از ما کار کردند.
این نویسنده ادامه داد: نقاط قوت غربی ها در مباحث تعریف و توصیف و تبیین نیست. اینها را به صورت منطق و روش در تمدن اسلامی به کار گرفته ایم. نقطه ضعف ما آنجایی است که چگونه دانش را به عنوان مجموعه ای از گزاره های منسجم و مرتبط با هم حول یک موضوع عملیاتی کنیم؟ برای جبران این نقطه ضعف باید شش مرحله پاسخ دهد. عالمان روش شناسی تبیین کنند که چگونه مساله شناسی کنیم و چگونه نظریه سازی و فرضیه سازی کنیم؟ و مدل های نظریه سازی در علوم انسانی اسلامی چگونه است؟ ابزارهای متناسب با نظریه های تولید شده را فراهم کنیم؟
وی با اشاره به کتاب های موجود درباره روش شناسی در علوم انسانی گفت: کتاب جامعی که از همه حیث به تاریخچه روش شناسی در تمدن اسلامی و کاربست های آن پرداخته باشد، نداریم اما مجموعه ای از آثار هستند که می توانند دستمایه خوبی برای مباحث روش شناسی باشند. کتاب روش شناسی علوم انسانی اسلامی از احمدحسین شریفی، کتاب روش شناسی انتقادی حکمت صدرایی از حجت الاسلام پارسانیا، کتاب روش شناسی علوم انسانی نزد اندیشمندان مسلمان از محمدتقی ایمان و احمد کلاله ساداتی، کتاب گامی به سوی علم دینی از حسین بستان و کتاب روش تحقیق و روش شناسی پژوهش در معرفت شناسی از محمد حسین زاده، کتاب اصول نظریه پردازی در قلمرو علوم انسانی از سید احمد رهنمایی، روش شناسی علوم اجتماعی نوشته حجت الاسلام خسروپناه و … هستند.
موسوی در پایان گفت: کتاب هایی که درباره تولید علوم انسانی نوشته شده به نوعی کتاب های روش شناسی محسوب می شوند. روش شناسی دارای سه سطح است: سطح کلان که فرادانشی است و پارادایم تولید می کند. کتاب هایی که درباره تولید علوم انسانی اسلامی است از این سنخ است. در سطح دوم کتاب هایی که درباره روش نوشته شده اند ناظر به نظریه پردازی و مساله شناسی و ابزارسازی است. سطح سوم مباحث روش شناسی پرداختن به مباحث خرد و گزاره ای معرفت است. یعنی روش تعریف و توصیف و تبیین چیست؟
نظر شما